در فیلم *The Fall Guy*، شخصیت کُلت سیورز (با بازی رایان گاسلینگ) که بدلکار ستارهی اکشن، تام رایدر (با بازی آرون تیلور-جانسون) است، در یک سقوط بدلکاری از ارتفاع ۱۲ طبقه در یک آتریوم دچار حادثهی وحشتناکی میشود. در دوران بهبودی، کلت از صنعت فیلمسازی و همچنین از جودی مورنو (با بازی امیلی بلانت) که در جریان فیلمبرداری با او رابطهی عاشقانهای داشت، کنارهگیری میکند.
هجده ماه بعد، کلت دوباره وارد صحنه میشود وقتی که تهیهکنندهی تام، گیل مایر (با بازی هانا وادینگام) او را دعوت میکند تا در فیلم علمی-تخیلی حماسی *Metalstorm* که توسط جودی کارگردانی میشود و تام در آن نقش اصلی را دارد، به عنوان بدلکار کار کند. با این حال، وقتی کلت به محل فیلمبرداری میرسد، متوجه میشود که تام ناپدید شده است. گیل از کلت میخواهد تا او را پیدا کند، در غیر این صورت استودیو پروژه *Metalstorm* را متوقف خواهد کرد و با این کار، آرزوهای جودی نیز نابود خواهد شد. در همین حال، کلت تمام تلاش خود را میکند تا جودی را که از او دلخور است، دوباره به دست آورد.
محصول یونیورسال، زمینهساز مجموعهای از شاهکارهای خطرناک است، از جمله سقوط از ارتفاع ۱۵۰ فوتی (حدود ۴۶ متری) از یک هلیکوپتر، پرش کامیون از ارتفاع ۲۲۵ فوتی (حدود ۶۹ متری)، و رکورد جهانی ۸.۵ چرخش متوالی خودرو در هوا. این فیلم ادای احترامی خیرهکننده به هنر بدلکاری است که از سریال تلویزیونی دهه ۸۰ با همین نام الهام گرفته شده است. اکشن پرهیجان فیلم توسط دیوید لیچ، بدلکار سابق و کارگردان فیلمهای *Atomic Blonde*، *Deadpool 2*، و *Bullet Train*، هدایت شده است.
در حالی که *The Fall Guy* یک ادای احترام به بدلکاریهای کلاسیک است، همچنین نشان میدهد که بدلکاریها، افکتهای عملی و جلوههای بصری میتوانند بهطور هماهنگ با یکدیگر در کنار هم قرار بگیرند و یک اثر شگفتانگیز خلق کنند **مت اسلون**، ناظر جلوههای بصری (VFX) تولید، در مورد همکاری با دیوید لیچ میگوید: «دیوید [لیچ] واقعاً میداند که چگونه از جلوههای بصری (VFX) در فیلمهایش برای تقویت داستان استفاده کند. ما یک قانون اساسی در مورد جلوههای بصری فیلم *The Fall Guy* داشتیم: “به بدلکاری دست نزنید”. هر چیز دیگری در قاب، اگر به داستان کمک میکرد، آزادانه قابل استفاده بود. این فیلم بر پایه بدلکاری ساخته شده، فیلمی درباره یک بدلکار به کارگردانی یک بدلکار. بدلکاریها واقعی هستند و این، قلب و روح اصلی فیلم است.
**جنیفر مایر**، ناظر جلوههای بصری شرکت Cinesite، اظهار میکند: «کار کردن روی فیلمی که از یک اثر کلاسیک کالت مانند *The Fall Guy* الهام گرفته بود، تجربهای فوقالعاده بود. سریال اصلی به بدلکاریها و افکتهای عملیاش معروف بود، بنابراین ما باید تعادلی دقیق بین احترام به عناصر نوستالژیک و استفاده از جلوههای بصری مدرن برقرار میکردیم.» او اضافه میکند: «پیشینه دیوید لیچ به عنوان یک بدلکار و طراح اکشن، دیدگاه ارزشمندی را به فرایند خلاقانه آورد که منجر به خلق صحنههای اکشن واقعاً خیرهکنندهای شد. او و مت اسلون دیدگاه روشنی برای نحوهای که جلوههای بصری میتوانند داستانگویی و صحنههای اکشن را تقویت کنند داشتند و تمرکزشان بر دستیابی به یکپارچگی بینقص بین افکتهای عملی و دیجیتالی بود تا شاتهای فوقالعادهای خلق کنند.» فیلم *The Fall Guy* فیلم *The Fall Guy* توسط درو پیرس نوشته شده و توسط کلی مککورمیک، گایمون کاسدی، رایان گاسلینگ و دیوید لیچ تولید شده است. جاناتان سیلا کارگردان عکاسی، دیوید شونمان طراح تولید، دن اولیور ناظر جلوههای ویژه و کریس مککلینتاک ناظر تولید جلوههای بصری (VFX) بودهاند. استودیوهای جلوههای بصری مشارکتکننده شامل Framestore (ناظر VFX نیکلاس شوالیه)، Rising Sun Pictures (ناظر VFX مت گریگ)، Crafty Apes (ناظر VFX جردن شیلینگ)، Opsis (ناظر VFX تفیت اسمیت دوم) و Cinesite (جنیفر مایر) هستند.
**مت اسلون**، ناظر جلوههای بصری (VFX) تولید، در مورد پرش کامیون ۲۲۵ فوتی میگوید: «لوگان هالادای آن خودرو را در صحنه از دره پرتاب کرد. تماشای آن کاملاً ترسناک بود. به طور طبیعی، دوربینهای زیادی روی آن شات بودند. برای فیلم *The Fall Guy* [نه *Metalstorm*]، ما تعدادی از دوربینها را همراه با برخی وسایل نقلیه و خطوط برق مزاحم در پسزمینه پاک کردیم. وقتی ماشین به طور ناگهانی از بالای سر بدلکار جودی عبور کرد، او به شدت شوکه شد و دوربین دکوری خود را نچرخاند، بنابراین ما آن را هم اصلاح کردیم. این یک نمونه عالی از استفاده از جلوههای بصری برای پشتیبانی از یک بدلکاری ۱۰۰% واقعی بود.» برای کارش در *The Fall Guy*، **کریس اوهارا** اولین اعتبار طراح بدلکاری را از انجمن بازیگران سینما و اتحادیه کارگردانان آمریکا دریافت کرد.
به گفته اسلون، این recognition «بسیار دیرهنگام» است. او اضافه میکند: «اگر فکر میکنید که جلوههای بصری در زمینه کمتوجهی مورد ظلم قرار میگیرند، این وضعیت چیزی در مقایسه با بخش بدلکاری نیست. این افراد سخت کار میکنند. واقعاً سخت. برنامهریزی و آمادهسازی برای بدلکاریهای *The Fall Guy* دیوانهوار بود. این یک فرآیند طولانی و دقیق است و باید هم همینطور باشد – این کار واقعاً خطرناک است. علاوه بر این، انضباط روزانه برای حفظ سطح آمادگی جسمانی و چابکی برای هر بدلکار فوقالعاده است.
اسلون ادامه میدهد: «البته قسمتهای ریاضی کار جذاب نیست، بنابراین شما هرگز آن چیزها را در هیچ یک از پشت صحنهها نخواهید دید. فقط یک نفر را میبینید که در هوا پرواز میکند و فکر میکنید، ‘این به نظر جالب میآید.’ اما در نهایت، طراح مسئول مجموعهای از تصمیمات و محاسبات است که اگر اشتباه انجام شود، میتواند منجر به آسیب جدی یا حتی بدتر برای یکی از اعضای تیمش – و معمولاً یکی از دوستانش – شود. طراحی بدلکاری یک شغل پر استرس و جدی است و هرگونه اعتباری که به آن تعلق بگیرد، شایستهاش است.»
*The Fall Guy* شامل چندین بدلکاری خطرناک بود. **مت اسلون** میگوید: «پرش کامیون ۲۲۵ فوتی کاملاً عملی بود. لوگان هالادای آن خودرو را از روی دره در صحنه پرتاب کرد. تماشای آن بهطور کامل ترسناک بود. به طور طبیعی، دوربینهای زیادی روی آن شات بودند. برای فیلم *The Fall Guy* [نه *Metalstorm*]، ما تعدادی از دوربینها را همراه با برخی وسایل نقلیه تیم و خطوط برق مزاحم در پسزمینه پاک کردیم. بدلکار جودی به شدت شوکه شد وقتی که ماشین به طور ناگهانی از بالای سرش عبور کرد و دوربین دکوریاش را نچرخاند، بنابراین ما آن را هم اصلاح کردیم. این یک نمونه عالی از استفاده از جلوههای بصری (VFX) برای پشتیبانی از یک بدلکاری ۱۰۰% واقعی بود.»
**مت اسلون** توضیح میدهد: «سقوط به عقب از ارتفاع بالا نیز “باز هم واقعی” بود. تروی براون از یک هلیکوپتر به عقب پرچم زد و از ارتفاع ۱۵۰ فوتی به داخل یک کیسه هوا افتاد. تماشای این اتفاق در مقابل شما واقعاً نگرانکننده است – من متوجه نشدم که نفس خود را حبس کردهام تا زمانی که علامت تایید از کیسه دریافت کردم. این یک نمایش خالص بود. از نظر جلوههای بصری، به دلایل ایمنی، ما از یک هلیکوپتر ثابت به عنوان سکوی پرش استفاده کردیم. ما هلیکوپتر ثابت را با چیزی که میتوانست همچنان در ادامه صحنه بچرخد، جایگزین کردیم و دود ناشی از آسیبهای گلوله را اضافه کردیم. اما خود بدلکاری را دست نزدیم!»
او ادامه میدهد: «شاتهای *Metalstorm* در تضاد کامل با *The Fall Guy* بودند – VFX عظیم و غیرقابل تصور. ما هر چیزی که میتوانستیم را در آن جا دادیم. مبارزه با بیگانگان، انفجارها، فضاپیماها و حتی ماه را منفجر کردیم – چرا که نه! بسیاری از شاتهای *Metalstorm* عمدتاً به عنوان شاتهای *Metalstorm* فیلمبرداری شدند، اما برخی اینگونه نبودند. ما یک تیم VFX داشتیم که با دوربینها و مراجع دادهها را برای تقریباً هر شات فیلم دریافت میکردند، زیرا واقعاً نمیدانستیم بر اساس هر شات باید کجا وارد عمل شویم.»
**مت اسلون** اظهار میکند: «هر صحنه شامل مجموعهای از شاتهای مختلف است که هرکدام نیازهای خاص خود را از نظر جلوههای بصری یا بدلکاری دارند. در ابتدای تولید، به کریس [اوهر] گفتم که اهمیتی ندارد چندتا سیم/تجهیزات پشتیبانی نیاز به حذف دارند، به شرطی که ایمن باشد. او در کاهش حجم کارهایی که باید انجام میدادیم، عالی عمل کرد، اما در مواردی تعداد زیادی از تجهیزات باید حذف میشد، به ویژه اگر رایان بود و نه یکی از بدلکارها. ما برای بسیاری از کارهای داخلی خودرو از بلواسکرین استفاده کردیم؛ فیلمبرداری عملی آن به لحاظ زمانی بسیار هزینهبر بود. زمان، گرانترین دارایی شما در هنگام فیلمبرداری است. دیوید به این موضوع بسیار آگاه است و فیلمبرداری این مواد در استودیو از نظر اقتصادی منطقی بود. این کار کاملاً به داستان خدمت میکند و ما میتوانستیم از این صرفهجویی در زمان برای شاتها و صحنههای بزرگتر و پیچیدهتر استفاده کنیم.»
او اضافه میکند: «در طول فیلمبرداری، کارهای دیگری با بلواسکرین وجود داشت. تیم ما تعدادی “صفحه پروازی” داشت که میتوانستیم در صورت نیاز آنها را به صحنه بیاوریم. با این حال، این فیلم کمتر از هر فیلم دیگری که در آن مشارکت داشتهام، از بلواسکرین استفاده کرد، ولی در عوض از roto بیشتر از هر فیلم دیگری که در آن کار کردهام، استفاده شد!»
**مت اسلون** میگوید: «وقتی به مرحله پستولید [برای شاتهای *Metalstorm*] رسیدیم و شروع به پروراندن شاتها کردیم، کار هر بار بزرگتر و بزرگتر شد. همیشه از سکوت معنادار نیکلاس شوالیه، ناظر جلوههای بصری ما در Framestore، در تماسهایمان خوشم میآمد، هر بار که دامنه شاتها را افزایش میدادیم. ‘بیشتر انفجارها!’، ‘بیشتر بیگانگان!’، ‘بیشتر لیزرها!’ و البته، ‘ماه باید در فریم ۶۷ منفجر شود.’ آنها با آرامش این موضوعات را پذیرفتند و شاتهای بسیار سرگرمکننده و فنی فوقالعادهای تولید کردند.»
او ادامه میدهد: «استفاده از جلوههای بصری در فیلم درون فیلم بسیار گسترده بود. شاتهای *Metalstorm* در تضاد کامل با *The Fall Guy* بودند، به معنای واقعی کلمه VFX عظیم و غیرقابل تصور. ما هر چیزی که میتوانستیم را در آن جا دادیم: مبارزه با بیگانگان، انفجارها، فضاپیماها و حتی ماه را منفجر کردیم – چرا که نه! بسیاری از شاتهای *Metalstorm* عمدتاً به عنوان شاتهای *Metalstorm* فیلمبرداری شدند، اما برخی اینگونه نبودند. ما تیمی از جلوههای بصری داشتیم که با دوربینها و مراجع دادهها را برای تقریباً هر شات در فیلم دریافت میکردند، زیرا واقعاً نمیدانستیم بر اساس هر شات باید کجا وارد عمل شویم. وقتی به مرحله پستولید رسیدیم و شروع به پروراندن شاتها کردیم، کار هر بار بزرگتر و بزرگتر شد.»
**مت اسلون** میگوید: «برای من، تعقیب کامیون زباله پیچیدهترین صحنهای بود که شامل جلوههای بصری (VFX) میشد. این صحنه به طور فوقالعاده پیچیده و سریع بود و ما را مجبور به استفاده از تقریباً هر ترفند که داشتیم، کرد. ما چندین دستگاه رانندگی، وسایل نقلیه، بدلکارها، مکانها و البته بدلکاریهای عظیم داشتیم. جایگزینی صورتها، وسایل نقلیه CG، تغییرات پسزمینه، افزودن جرقهها و حذفهای بزرگ از تجهیزات. علاوه بر این، ما با دوربینهای متعدد فیلمبرداری میکردیم، بنابراین هرگز نمیدانستید که کدام زاویه در تدوین نهایی قرار میگیرد. برخی عالی بودند و برخی هم به طور مطلق موجودات وحشتناک از نظر roto و آمادهسازی بودند. حجم کار در این صحنه بسیار زیاد بود و تیم Framestore کار فوقالعادهای انجام داد.»
او ادامه میدهد: «عملکرد هلیکوپتر در بخش سوم نیز نزدیکترین رقابت را از نظر چالشبرانگیز بودن داشت. ما برای اکثر این صحنه از هلیکوپتر ثابت استفاده کردیم و Rising Sun Pictures کاملاً به چالش پرداخت، افزودن روتورها، باد پایین، لرزش روتورها، دود، انفجارها و پسزمینهها. مت گریگ و تیمش در استرالیا کار فوقالعادهای در آنجا انجام دادند.
**جنیفر مایر**، ناظر جلوههای بصری در Cinesite، اظهار میکند: «اگر امکان داشت که فیلم به طور کامل با استفاده از جلوههای ویژه (SFX) و بدون استفاده از جلوههای دیجیتال ساخته شود، فکر میکنم که این ترجیح دیوید لیچ بود. اما در بسیاری از موارد، جلوههای ویژه میتوانستند بخش عمدهای از کار را انجام دهند، اما برای ۱۰ تا ۲۰ درصد نهایی نیاز به کمک داشتند. همچنین مواردی وجود داشت که ایمنی نقش مهمی داشت؛ برای مثال، شاتی که در آن به رایان گاسلینگ شعلههای آتش اضافه کردیم. به هیچ وجه نمیتوانستند این شات را با بازیگر واقعی و به این نزدیکی، به صورت بدون نقص انجام دهند.»
مایر توضیح میدهد: «کارهای دیگری که Cinesite در آن نقش داشت شامل اضافه کردن تعداد زیادی شلیک گلوله، انفجارها، جرقههای برخورد و ترکیبهای مختلف بود. با توجه به صحنههای اکشن و بدلکاریها، باید تأکید کرد که بیشتر آنچه که تماشاگر میبیند، به طور کلی با دوربین و در صحنه گرفته شده است، که نتیجه بدلکاریهای فوقالعاده و جلوههای ویژه فیزیکی است.»
او ادامه میدهد: «هر کجا که امکان داشت، از جلوههای ویژه فیزیکی استفاده شد، اما جلوههای دیجیتال اکنون بخش ضروری هر فیلمی هستند، چه اکشن باشد و چه نباشد.» **مت اسلون** به سختی کارهایی اشاره میکند که اغلب در جلوههای نامرئی وجود دارد. او میگوید: «یک شات وجود دارد که میخواهم به طور ویژه از آن یاد کنم. این شات، روی کاغذ، یک شات VFX فوقالعاده ساده بود – یک اتصال بین دو صحنه. به دلیل شرایطی که خارج از کنترل ما بود، نتوانستیم زاویه دوربین در صحنه B را با زاویه صحنه A مطابقت دهیم. حتی نزدیک هم نبود. تا جایی که ابتدا یک کات اضافه کردیم چون تقریباً هیچ اطمینانی نداشتیم که میتوانیم آن را درست کنیم. این شات مشکلات زیادی از نظر پارالاکس داشت و نورپردازی بهطور قابل توجهی متفاوت بود. ماهها کار فشرده، روتوش دقیق، تحریف، بازنورپردازی و جایگزینی CG بخشهایی از صحنه و لوازم انجام شد، اما نتیجه موفقیتآمیز بود. این شات، تعریف واقعی جلوههای بصری نامرئی است. اما اگر شما این را میخوانید و روی آن شات کار کردهاید، بدانید که کار شما قدردانی شد. جلوههای بصری نوعی از جادو هستند. جادوی گرانقیمت، بله، اما هنوز هم جادو هستند.
منبع: vfxvoice.com